...ومن
شب و آغاز سردی مانده و من
همین آواره گردی مانده و من
چراغ و سایه، دیگر هیچکس نیست
توهم های مردی مانده و من
نبودی هرکجا رفتم نبودی
دگر بیجانوردی مانده و من
در این آیینه رنگ دیگری نیست
نگاه رو به زردی مانده و من
تابستان 75 مزارشریف.
همین آواره گردی مانده و من
چراغ و سایه، دیگر هیچکس نیست
توهم های مردی مانده و من
نبودی هرکجا رفتم نبودی
دگر بیجانوردی مانده و من
در این آیینه رنگ دیگری نیست
نگاه رو به زردی مانده و من
تابستان 75 مزارشریف.
+ نوشته شده در جمعه نهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 1:36 توسط شهباز ایرج
|